من همونم که یه روزی پای قلب تو نشستم پای خاطرات تلخت به یادت تنها نشستم
به یادت که یادگارش جز بدی چیزی نداشتش
اگه من خواستم نخواستم فرقی بر حالم نداشتش
آغاز یا پایان دیگه باورم شده که هرچیزی که شروع بشه آخرش تموم میشه رفت خیلی ساده
شاید این هم تائتر زندگیش و زندگیم بود چشم های گریون خواستن یا نخواستن خواست یا
نخواست دیگه هیچ فرقی نمیکنه آخرین چیزی که موند نموندن من بود.
نوشتن هم بعضی وقتها خیلی سخت میشه بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی.
برای تو :
میدونم ترانه ها مو تو اصلا دوسش نداری آخه از روزای رفته خاطرات سختی داری
طعم تلخ این شکست و وقتی حس کردم تو رگهام
فهمیدم قصه تموم شد من دیگه تنهایه تنهام
پست جالبی بود
موفق باشید
زیبا بود ممنون آقا فرزاد !!!!!!
خواست یا نخواست دیگه هیچ فرقی نمیکنه آخرین چیزی که موند نموندن من بود...
فرزاد جان زیبا و پر معنا بود.
از این اومدن و رفتن ها زیاده فرزاد جان.
من که همیشه مطالبت رو می خونم. قشنگه.
می ترسم از روزی که آدم دوست نداشتن رو یاد بگیره
من فقط از اون روز می ترسم
موفق باشی رفیق
سلام فرزاد جان
مطلب زیبایی بود .
موفق باشید.
یا علی (ع)
سلام...
خیلی زیبا بود... و برای من قابل لمس...
ممنون که سر زده بودی...
هر اومدنی رفتنی داره...
چه حقیقت تلخی!!!!!!!!!!
سلام
آقا فرزاد .وبلاگت خیلی قشنگه دوست خوبم.فرزاد جان ازت به خاطر همه چیز ممنونم.امیدوارم همیشه تو زندگیت شاد و موفق باشی.مهیار
فرزاد جان من از قبل شما رو لینک کرده بودم اما وبلاگ من تو لینکستانتون نبود!!!!!!!۱
فرزاد جون ببخشید که اینقدر دیر اومدم تو وبلاگت ببخشید
خیلی قشنگ بود